در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

آلبر کامو در اتوبوس شهر ما !

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۵۶ ب.ظ
همه چی مثل همیشه بود یه روز تکراریه دیگه ! من مثل همیشه تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم و داشتم کتاب "کجا ممکن است پیدایش کنم" رو گوش میکردم و همچنان داشتم به چمنی که زیر پام سبز شده بود نگاه میکردم و همچنان منتظر اتوبوس صنعت یا مطهری بودم که بالاخره اتوبوس اومد همه ی مسافرای اتوبوس داشتن به من نگاه میکردن نه اینکه من خیلی خاص باشم نه ! این خصیصه ی همه ی اتوبوس سوارانه ! تا به ایستگاه نرسیدن زل میزنن به هوا و تا به ایستگاه میرسن محض تنوع هم که شده زل میزنن به افرادی که تو ایستگاه اتوبوسن و تا سوار اتوبوس نشدن اونا رو با چشماشون بدرقه میکنن و به محض اینکه سوار اتوبوس شد ینی یکی از ما شد ! پس ولش میکنن و دوباره هوا رو دید میزنن تا ایستگاه بعدی ...

خلاصه از انبوه چشمان گذشتم و سوار شدم مردم دوباره به هوا نگاه کردن ! تا نشستم به پشت صندلی راننده نگاه کردم میخواستم ببینم جزو اون معدود اتوبوس هاییه که شعر پشت صندلیش مینویسه یا مثل همه ی اتوبوسا پشت صندلیشو با روزنامه پوشونده که چشمم خورد به عکس آلبر کامو ! برام عجیب بود خیلی عجیب اونقدر عجیب که تا رسیدن به آخرین ایستگاه یه چشمم به عکس بود یه چشمم به راننده ! اونقدر عجیب که کلا داستان "خواب" هاروکی موراکامی رو یادم رفت ! میخواستم بدونم چرا عکس آلبرکامو رو چسبونده پشت صندلیش ؟!

- ینی انقد آثار کامو رو دوس داشت ؟!

- شایدم روزنامه گیرش نیومده بود !

- یا شایدم یکی از دوستاش یا آشناهاش عکسو چسبونده بود !

هزار تا شاید دیگه ! برام عجیب بود که برای هیچکسی عجیب نبود ! شایدم نباید برا منم عجیب میبود ! آخه باید عجیب باشه عجیبه وقتی دوستای خود من که دانشجوی مهندسی یکی از بهترین دانشگاه های تهرانن تا به حال تنها ترین کتاب غیر درسی که دستشون گرفتن رمان های عاشقانه دخترای دبیرستانیه ! خوب بین این آدما اینکه یه راننده اتوبوس عکس کامو را بچسبونه پشت صندلیش عجیبه دیگه شایدم برای هیچکسی عجیب نباشه ! مهم نیست ولی انقدر برای من عجیب بود که گوشیمو در آوردم و از این مهم عکس گرفتم ! حالا قضیه برای همه عجیب شده بود همه داشتن نگاه میکردن ببینن من از چی دارم عکس میگیرم ! بعضی از زنا که معلوم بود کامو رو نمیشناختن تا قبل از پیاده شدن از اتوبوس چشمشون مونده بود رو عکس کامو ! میخواستن ببینن آخه این عکس چی داره که برای این دختر جالبه !

آخرشم وقت نشد ازش بپرسم چرا عکس کامو رو چسبوندین پشت صندلیتون ؟!


نظرات  (۲)

کتاب خون بودن راننده عجیبه؟؟؟ یه همسایه ای داریم .... تحصیلات در حد راهنمایی اینا .... معروف ب فلانی سیاه
این محرما ک میره مسجد مخ آقای روحانی رو پیاده میکنه .... داداشم ازش پرسیده اینقد اطلاعاتو تو از کجا آوردی؟؟ گفته من روزی ی ساعت کتاب میخونم .....هرروزا ... هرروز ی ساعت فیکس ی جا میشینه میخونه... همه چی هم میخونه

پاسخ:
اوهوم ... برای من عجیب بود
چقدر خوشحال میشم وقتی میشنوم یه همچین آدمایی هستن
واقعا برای منم عجیبه ... عجیب نه از اینکه چرا راننده اتوبوس کامو رو دوست داره ... عجیب از اینکه چرا جملات بی سر و ته این اقا این همه طرفدار داره.

ممنون بابت کتاب
پاسخ:
البته چون پست قدیمیه باید بگم اون زمان برا من عجیب بود الان نیست!
در مورد این‌که چرا جملات بی سر و ته این آقا این همه طرفدار داره، شاید چون جملاتش بی سر و ته نیست! یا شاید هست ولی مردم جملات بی سر و ته دوست دارن! یا شایدم به خاطر زیبایی قلم نویسنده! یا به خاطر کلاسش و ...
هزاران شاید دیگر.
خواهش می‌کنم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی