در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

طاقت از کف داده‌ام ...

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۱۳ ب.ظ

کنار خیابان با دوستم منتظر ماشین ایستاده‌ایم. بی هدف به ماشین‌ها که برای گرفتن چایی کنار ایستگاه صلواتی می‌ایستند نگاه می‌کنیم. یک پرایدی تک سرنشین که راننده‌اش مرد میانسالی است می‌ایستد، پسر مشکی پوش سینی چایی را جلویش میگیرد و او یک لیوان برمیدارد، پسر سینی چایی را میگذارد سر جایش و در عرض صدم ثانیه! کاسه‌ای را که تویش قند ریخته‌اند برمیدارد و برمیگردد سمت ماشین تا قند تعارف کند اما راننده که قند نمیخواست گاز میدهد که کاسه از دست پسر می‌افتد و تمام قند‌ها میریزند روی زمین. مرد راننده نگه میدارد و سرش را برمیگرداند که عذرخواهی کند که پسر مشکی‌ پوش پیش‌قدم می‌شود و عذرخواهی میکند! دستش را بالا می‌آورد و میگوید که تقصیر او بود شما بفرمایید! و با همان شوق یکی یکی قند ها را جمع میکند و برمیگردد تا چایی ها را تعارف کند.

و من فکر میکنم بی‌شک اگر محرم نبود باید شاهد یک دعوای لفظی می‌بودیم! طاقتش را ندارم وگرنه آرزو می‌کردم کاش همیشه محرم بود!

نظرات  (۱)

توی خوانسار یک چیزی وجود داره که بهش میگند تعزیه روان. اسب و شترها تو خیابون و دنبال دسته های عزاداری راه میرند. بعضی ها با جارو و خاک انداز دنبال اسب و شترها راه میفتند و فضولات اینها رو جمع میکنند. طرف اگر برای امام حسین (ع) نبود، حاضر همچین کاری بکنه؟

پاسخ:
چیزی که برام عجیبه اینه که چرا فقط تو محرم اینطوری میشیم؟!!  انگار فقط محرم امام حسین(ع) رو دوست داریم !!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی