در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت مهدی» ثبت شده است

زمزمه می‌کنم و ذهنم همزمان معنی می‌کند: اللهم انت ولی نعمتی، (الهی تو ولی نعمت منی) والقادر علی طلبتی، (قادری به برآورده ساختن حاجتم) تعلم حاجتی، (حاجتم را میدانی) فاسئلک بحق محمد و آل محمد (پس میخواهم بحق محمد و آل محمد) ...

به اینجا که می‌رسم، ذهنم که در حال حلاجی کلماتم است انگار حکم ایستی به لب‌هایم صادر می‌کند و آنان را منع می‌کند از ادامه آنچه که می‌خواهند به زبان بیاورند. ذهنم برمی‎گردد به دلیل شروع زمزمه‌هایم. خواسته‌هایم را در یک کفه ترازو می‌گذارد و محمد و آلش را آن طرف! اغراق نیست اگر بگویم خواسته‌هایم از سبکی و بی وزنیشان تا آسمان هفتم پرتاب می‌شوند! آنقدر دور می‌شوند که ذهنم ناخواسته فراموششان می‌کند. فراموششان می‌کند و به من هشدار می‌دهد که حواسم باشد برای خواستن چه چیزهایی چه چیزها و کسانی را واسطه قرار می‌دهم؟!

گاهی مداح هیئت چه بی‌رحمانه مرا وا می‌دارد از بیان آرزوهایم... آنجا که برای برآورده شدن حاجاتمان دست بلند می‌کند و خدا را قسم می‌دهد به ادبِ خانم ام‌البنین، آنجا که خدا را قسم می‌دهد به حال امام حسین(ع) در لحظه شهادت علمدارش، عباس... مداح هیئتمان شاید خودش نداند ولی چه کمکی می‌کند به من تا بدانم در پیشگاه چه کسی ایستاده‌ام و چه کسانی را واسطه قرار داده‌ام برای برآورده شدن حاجتم. مداح زمزمه می‌کند و من دلم میلرزد و ذهنم عاجزانه خودش را به در و دیوار خواسته‌های بی سرو تهم می‌کوبد تا راه فراری پیدا کند، تا کجاها را که نمی‌رود و ناامیدانه برمیگردد، خودش هم میداند فردوس و بهشت برین را هم که یک طرف ذهن بگذارد نمی‌ارزد که به خاطرش لحظه‎ی که حضرت رقیه در بیابان به یاد پدرش چشمانش را می‌بندد قسم بخوری...

ذهنم که خالی می‌شود همه‌ی لحظات کربلا را قسم میخورد و می‌گوید: خدایا تو رو به تنهایی امام حسین(ع) تو روز عاشورا مراقب امام زمان من باش... اما باز هم آرام نمی‌گیرد، کاش مداح بس کند نوحه‌ی خون گریه کردن امام مرا... کاش بس کند...

مسجد جمکران

آسمان به روایت پرنده‌ی بی پر

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ب.ظ

آسمان به روایت پرنده ی بی پر

یکی از بهترین ویژگی‌های این مجموعه شعر مرتبط بودن غزل‌ها با یکدیگر است. یعنی پایان هر غزل، پیوسته با غزل بعد از خودش است. اما هر غزل خودش به تنهایی غزلی کامل است یعنی نیازی به خواندن پشت سر هم غزل‌ها نیست اما در خواندن آنها پشت سر هم لذتی بس عظیم نهفته است! :)

به طور مثال غزل نهم با بیت:

پس زیر لب، بریده بریده، به ضجّه گفت:

(( واژه به واژه پیکر گل را به روی دست-

باید گرفت و برد از این شعر تا ابد))

این را که گفت، پشت غزل تا ابد شکست...

و غزل بعد با بیت زیر شروع میشود:

پشت غزل شکست و قلم شد عصای او

هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او

شاعر در این مجموعه چه هنرمندانه لحظات خوش و تلخ تاریخ را به هم پیوند میزند و روایت می‌کند. از تولد یک خورشید؛ یک امام... تا شهادت تلخش تا تیره شدن تاریخ و رسیدن شب و نوری دیگر که می‌تابد و می‌آید تا شاید تاریخ فراموش کند غروب غم‌انگیز ستاره‌ی پیشین را و چه ماهرانه همه‌ی این‌ها میرسد به زمان حال، به زمانه‌ای که شاعر پس از توصیف وضع معلوم الحالش از انتظارش برای خورشید پشت ابر میگوید و از طاقتی که طاق شده...

(( آسمان به روایت پرنده‌ی بی پر - مهدی زارعی - قیمت: 6000 تومان))

مسجد جمکران


خون به دلت کرده‌ام

خون دلت

خون به دلم کرده است ...