در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریه» ثبت شده است

قدر اشک هایمان را فقط چشم هایمان میدانند

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ق.ظ


اشک ها انگار وظیفه ای دارند. به هر نحوی شده جاری میشوند تا بگویند هنوز قلبی هست که می تپد.

کسی که گریه میکند قلبی دارد که شاید شکسته باشد. قلبی که با اشک ها اعتراضش را نشان میدهد.

کسی که گریه میکند شاید دردی دارد که با اشک هایش دنبال التیامش است.

بعضی وقت ها هم اشک ها نشان از پشیمانی آدمهاست. برای قلبی که شکسته اند. برای کاری که کرده اند. برای راهی که رفته اند ...

آدم هایی که سکوت کرده اند تا شاید اشک هایشان کاری بکند ...

کسی که اشک میریزد یعنی هنوز امید دارد. یعنی هنوز زندگی را باور دارد. هنوز چیزهایی هست که قلبش را آزار میدهد.

من خوب به یاد دارم ماه هایی که را بدون گریه سپری شد و چشم هایی که برای هیچ چیزی تر نشد ...

حالا فقط من و چشم هایم قدر اشک هایم را میدانیم ...


 + وقتی بچه بودم حیاط خانه پدربزرگم پر بود از درختان مو. موقع هرس اوایل بهار پدر بزرگم میگفت : درخت های مو دارن گریه میکنن ... او زود رفت. نماند که بپرسم درخت ها چرا گریه میکنند ؟!