در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

آن منِ دیگر...

دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

یک بار سر کلاس زبان در دانشگاه استادمان گفت خانه‌ی رویاییتان را توصیف کنید. بچه‌ها از خانه‌های ویلایی در سوئد و کانادا شروع کرده بودند تا خانه‌های ساحلی در استرالیا. به من که رسید گفتم خرمشهر! خانه‌ای با معماری سنتیِ ایرانی با حوض وسطش و گلدان‌هایِ بغلش با آشپزخانه‌‌‌ای که بوی ترشی پرش کرده و ظروف سفالیش! فرش‌های رنگی رنگی دستبافت و طاقچه‌ی آینه و قرآن به رویش و نهایتا اتاقی پر از کتاب‌های فلسفه‌یِ شرق و غرب... استادمان اول تعجب کرد بعدش لبخند زد و پرسید آیا اهل خرمشهرم؟! وقتی گفتم نه تعجبش بیشتر شد. ولی باید خرمشهر رفته باشی تا بدانی چادر عربی و دست‌های گُل‌گلیِ حناکشیده شده و سمبوسه‌ی پیرمردانِ بغل مسجد جامع چه حجمی از هیجان و زندگی را به رگ‌هایت تزریق می‌کنند! هیچ‌وقت باور ندارم که زندگی در جای دیگر یا زمانی دیگر است! زندگی در منی دیگر است. آن منی که در خرمشهر شکل دیگری به خود می‌گیرد...

نظرات  (۱)

  • شرف الدین
  • الان ناراخت شدم که چرا فقط یک شب خرمشهر بودم و اونم تازه تو هتل :(
    خرمشهر و مردمش رو از نزدیک لمس نکردم. کلا حق مطلب جنوب رو ادا نکردم. خیلی هم دوست دارم که هوای خوزستان و مردمش رو نفس بکشم و باهاشون حشر و نشر کنم
    پاسخ:
    واقعا چقدر حیف... 
    به نظر من یه بلیط یه طرفه بگیرین به مقصد خرمشهر؛ با همه‌چی خداحافظی کنین و اونجا به سبک جنوبی زندگی کنین و هر روز منو بابت آرامشی که بدست آوردین دعا کنین!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی