در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

در پیچ و تابِ بودن

امید هیچ معجزی ز مرده نیست, زنده باش

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادر» ثبت شده است

آدم‌هایی که عادی می‌شوند

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ب.ظ

شیار 143 برای من روایت‌گر قصه بزرگی آدم‌هایی است که با گذر روزها عادی می‌شوند. حتما باید فرمولی وجود داشته باشد با یک خط کسری، میزان فهم ما از بزرگی برابر است با تقسیم مسافت بر زمان! هر چه آدم‌های بزرگ از ما دور باشند بزرگترند. هر چه دورتر و غیر قابل دسترس‌ باشند شان و منزلتشان را حفظ کرده‌اند. گذر زمان نیز پرده‌ای می‌شود ضخیم جلوی چشم‌هایمان.

آدم‌های بزرگ را باید برد جایی دور و گاهگاهی به یادشان بود! آن‌ها هر چه به ما نزدیک‌تر باشند می‌روند زیر ذره‌بینی که حتی پیامبر خدا هم از پشت آن گناهکار و خطاکار دیده می‌شود! یادمان می‌رود آنکه زیر ذره‌بین ماست یک آدم است! آدم یعنی غذا می‌خورد، می‌خوابد، گاهی دلش می‌گیرد، گاهی عصبانی می‌شود و قرار هم نیست کار خارق‌العاده‌ای انجام دهد و روزش را به عبادت و شبش را به مکاشفه بگذراند!

نقش الفت برای من تداعی‌گر مادربزرگم بود. او هم مادر شهید بود اما آنقدر زیر ذره‌بین قرار گرفت که برایمان عادی شد، خیلی عادی! آنقدر عادی که فراموشش کردیم، هم او را هم پسرش را... هر بار خواست از پسرش بگوید گفتیم: اشکال نداره تو مادر شهیدی عوضش تو اون دنیا پسرت منتظرته با هم برین بهشت! همین جمله تکراری پاسخ تمام گریه‌ها و دلتنگی‌های یک مادر بود. یک مادر...

مادر شهید