مادربزرگم از مرگ میترسید از مرگ تا حد مرگ میترسید! این ترس تا حدی بود که وقتی پدربزرگم فوت کرد نه برای تشییع جنازه آمد، نه در هیچ کدام از مراسمش شرکت کرد و نه حتی لباس مشکی پوشید!
آنقدر از مرگ میترسید که حتی یک بار هم کلمه "مرگ" را به زبانش نیاورد. اما هفته پیش بالاخره با این غولی که برای خودش ساخته بود رو در رو شد. او حتی اگر یک بار هم به قبر پدر و مادر و شوهرش سر نزده بود مجبور شد برای همیشه پیش آنها بماند. اگر برای هیچ کسی مشکی نپوشیده بود ما برایش مشکی پوشیدیم...
او رفت تا تلنگری باشد برای این روزهایم تا بفهمم زمان زیادی ندارم. فرصت امروز و فردا کردن ندارم.
نمیدانم ذهنم چگونه برنامه ریزی شده که باعث میشود برای مادرم،پدرم،خواهرم برای استعدادهایم برای اعتقاداتم برای لحظاتم برای این سرمایههای میلیاردی هیچ برنامهای نداشته باشم و اینقدر راحت زندگی کنم!
نمیدانم تقصیر کدام قسمت از مغزم است که فکر میکنم سرمایههایم را برای همیشه دارم؟! یا کدام قسمت از مغزم مسئول کوچک شمردن این سرمایههای بزرگ است؟!
آدمهای اطرافم را فقط مرگ از من نمیگیرد. گاهی خودم همسرم را از خودم میگیرم وقتی حتی جملهی "دوستت دارم" را هم از او دریغ میکنم. گاهی خودم با اخم و ابروهای گره خورده پدر و مادرم را از خودم میگیرم. این خودم هستم که با چهرهی خسته و بیلبخند دوستانم را از خودم میگیرم.
دلم نمیخواهد بگویم ولی گاهی فکر میکنم مرگ دوستان و آشنایانم را از من بگیرد بهتر از این است که خودم دودستی سرمایههایم را از خودم بگیرم و بعد من باشم و یک دنیا پشیمانی، یک دنیا حسرت...
باید آن قسمت از مغزم که من را به خوابی عمیق فرو برده و مسئول کوچک شمردن سرمایههایم است را پیدا کنم و غیرفعال کنم. احتمالا باید کلید on/off داشته باشد! البته مغزمان که دفترچه راهنما ندارد ولی وقتی به دنیا میآییم پیش فرض در حال off قرار دارد. برای همین است که بچهها به دنبال مادرشان تا حد مرگ گریه میکنند. اگر اسباب بازیهایشان را از آنها بگیری آنقدر گریه میکنند تا دوباره آنها را به دست بیاورند.
این خودم هستم که قسمت "خود بدبخت کنی" مغزم را در حالت on قرار دادهام و منتظرم تا شاید مرگ حالت این قسمت از مغزم را off کند.
برای off کردن این قسمت از مغزمان لزومی ندارد کلی ic بسوزانیم. مدار مغزمان را عوض کنیم. برق 220 ولت به خودمان وصل کنیم. کافیست چند ثانیه چشمهایمان را ببندیم، به آدمهایی که دوستشان داریم، به استعدادهایمان، به لحظاتمان فکر کنیم بعد خود مغز مینویسد:
... Restarting Please Wait